سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از منظومه : سالهای صبوری

من ندانم که کیم

من فقط می دانم

که تویی،

شاه بیت غزل زندگیم

 

***

 

دشتهای آلوده ست

در لجنزار گل لاله نخواهد روئید

 

در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید ؟

فکر نان باید کرد

و هوایی که در آن

نفسی تازه کنیم

 

گل گندم خوب است

گل خوبی زیباست

ای دریغا که همه مزرعه دلها را

علف کین پوشانده ست

 

هیچکس فکر نکرد

که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست

و همه مردم شهر

بانگ برداشته اند

که چرا سیمان نیست

و کسی فکر نکرد

که چرا ایمان نیست

 

و زمانی شده است

که به غیر از انسان

هیچ چیز ارزان نیست .